حسام طوسی

Tuesday, November 5, 2013

زندگینامۀ کشیش شهید حسین سودمند













به دست Kalameh‏ در در تاریخ پنج‌شنبه, دسامبر 2, 2010‏ و ساعت 18:57‏ ·‏
کشیش حسین سودمند رادکانی در یک خانوادۀ متوسط و نسبتاً مذهبی در شهر مشهد به‏دنیا آمد. ایشان دومین فرزند از سه فرزند خانواده بودند. هنگامی که حسین سودمند و برادر دیگرشان کودکان خردسالی بیش نبودند، پدر و مادرشان از هم جدا شدند. مادر ایشان که پرستار بود با فداکاری و ازخودگذشتگی فراوان به تربیت کودکان پرداخت و از خود نمو‏نه‏ای عالی از یک مادر و انسان واقعی در ذهن فرزندانش باقی گذاشت. حسین سودمند همیشه با افتخار از مادرش یاد می‏کرد.
به شهادت خود ایشان، آنچه او را از همان اوان کودکی نسبت به مسیحیت کنجکاو کرد، واقعه‌ای بود که در سن ۷ سالگی برایش اتفاق افتاد.
در نزدیکی شهر ایشان دهکده‌ای بود که اکثر ساکنان آن را افراد کلیمی و مسیحی تشکیل می‌دادند. هر بار که اهالی این دهکده برای کشیدن آب به چاهی که در نزدیکی محل سکونت برادر سودمند بود می‌رفتند، ایشان و دوستان هم‌سن و سال‌شان به‌سوی آن‌ها سنگ پرتاپ می‌کردند و آنان را نجس می‌خواندند. یکی از روزها که طبق معمول به سنگ‌اندازی مشغول بودند، برادر سودمند با سنگ سطل یکی از زنان مسیحی را ‌شکست، اما به‌هنگام فرار پایش به تخته‌سنگی گیر ‌کرد و محکم به زمین افتاده، ‌به‌شدت زخمی ‌شد. ناگاه آن خانم را دید که به‌سویش می‌آید، و به‌تصور اینکه عن‌قریب کتک مفصلی نیز از او خواهد خورد از ترس قالب تهی کرد. اما در کمال حیرت دید که آن زن مسیحی به طرفش آمده، او را در آغوش گرفت و زخم وی را شست و با یکی از شیرینی‏هایی که به‏همراه داشت از او پذیرایی کرد.
 برادر سودمند چنین محبتی به‌عوض نفرت را هیچگاه فراموش نکرد، و تصویر بسیار مثبتی از مسیحیان در ذهنش نقش بست.
ایشان پس از گذراندن دوران متوسطه، برای انجام خدمت نظام وظیفه راهی شهر اهواز شدند. در اواسط دوران سربازی، ایشان به ‌شدت بیمار ‌شدند ولی دوستی ارمنی داشتند که مرتب به برادر سودمند سرکشی می‌کرد و جویای حالش بود. برادر سودمند از طریق این دوست مسیحی پیام انجیل را ‌شنید و بدان لبیک ‌گفت.
بعد از پایان خدمت نظام وظیفه به مشهد برگشت و تجربۀ ایمان و تعمیدش در کلیسای شبان نیکوی اهواز را (که متعلق به انجیلی‏ها و اسقفی‏ها بود) با خانواده‌اش در میان گذاشت، اما وقتی خانواده برادر سودمند از ایمان آوردن او باخبر شدند ایشان را از منزل اخراج ‌کردند. بنابراین برادر سودمند به تهران نزد دوستان مسیحی که در دوران سربازی با آنها آشنا شده بودند رفتند و در همان‏جا به‏کار دستفروشی مشغول شدند.
اشتیاق برادر سودمند به‏ کتاب‏مقدس و مشارکت کلیسایی به حدی بود که در شلوغ ترین زمان کاری و با وجود احتیاج مالی، کار خود را ترک می‌کرد تا حتی یک جلسه از عبادت و کلاس‏های کتاب‏مقدس غیبت نداشته باشد. ایشان با تمامی وجود خدا را دوست داشت و زندگی مسیحی را جدی گرفته بود. خدا برای او در رأس همه چیز بود، و حاضر بود خانواده، مادرش را که خیلی دوست می‏داشت، و کار و دارایی‌هایش را همگی فدای خداوندش نماید. در این میان دوست صمیمی برادر سودمند، یعنی مهدی دیباج، دیگر شهید ارزندۀ کلیسای ایران، نقش مهمی در رشد روحانی ایشان ایفا نمودند.
پس از مدتی، رهبران کلیسا با دیدن اشتیاق و وقف بودن برادر سودمند برای خدمت به مسیح، ایشان را تشویق کردند که برای گذراندن دوره‌های الهیات مسیحی به کلاس‏های مخصوصی که در باغ بشارت تهران تحت مدیریت دکتر ویلیام میلر مسیونر معروف برگزار می‌شد، بروند. برادر سودمند ماهها در آنجا تعالیم کتاب مقدس را فراگرفتند و جزو شاگردان ممتاز کتاب مقدس محسوب می‏شدند. ایشان مخصوصاً در زمینه خدمات عملی کلیسایی نظیر بشارت، بسیار فعال بودند.
برادر سودمند همچنین در جوانی مدتی در انجمن کتب مقدسۀ تهران به‏عنوان مبشر و کتاب‏فروش خدمت می‌کردند و بدین منظور به شهرهای مختلف ایران نیز سفر می‏کردند.
ایشان در سال ۱۹۷۰ به اصفهان رفتند و در سازمان نابینایان مسیحی متعلق به دایرۀ اسقفی ایران مشغول خدمت بشارت و رسیدگی به امور روحانی نابینایان ‏شدند. برادر سودمند عشق عجیبی به نابینایان داشتند و از خدمت کردن در بین آنان لذت می‏بردند. سرانجام نیز در سال ۱۹۷۲ یعنی ۳۸ سال پیش، با یکی از دختران نابینای مسیحی به‏نام مهتاب نوروش در کلیسای اسقفی ایران ازدواج کردند. زنده‏یاد کشیش ارسطو سیاح، اولین شهید گرانقدر کلیسای ایران پس از انقلاب، این زوج را در شهر اصفهان به‏عقد یکدیگر در آورد. حاصل این ازدواج چهار فرزند می‏باشد که به ترتیب رامتین ۳۶ ساله، راشین ۳۲ ساله، آرین و آریا دوقلوهای ۲۹ ساله هستند. همگی آنها در ایمان مسیحی بزرگ شده و در خدمات مختلف به‏سر می‏برند.
برادر سودمند به‏علت تفکر باز و شخصیت بین‏الکلیسایی که داشتند، یک سال پس از ازدواج تصمیم گرفتند ضمن حفظ ارتباط با کلیسای اسقفی اصفهان، به همراه خواهر مهتاب به عضویت کلیسای جماعت ربانی اصفهان درآیند که آن زمان تحت نظر و شبانی کشیش ادوارد هوسپیان اداره می‌شد. ایشان چه در کلیسای جماعت ربانی و چه در کلیسای اسقفی خدمت مقدس ارائۀ پیغام کلام خدا را ادامه می‌دادند.
ایشان به تدریج پس از رشد در خدمت مسیحی، معاون شبان کلیسای جماعت ربانی اصفهان شدند و در تاریخ سپتامبر ۱۹۷۷، پس از انتقال کشیش ادوارد هوسپیان به ارومیه، شبانی کلیسای جماعت ربانی اصفهان به ایشان واگذار ‏‏گردید. برادر سودمند به‏همراه همسر و دو فرزندشان به مدت سه سال وفادارانه در این کلیسا خدمت کردند.
در آغاز انقلاب، یعنی در سال۱۹۸۰ برادر سودمند با هدایت خدا و تأیید هیئت مدیرۀ شورای کلیسای جماعت ربانی ایران، برای آغاز خدمت بشارت و تأسیس کلیسا به شهر مشهد که زادگاه‌شان بود و برای آن بار زیادی داشتند نقل مکان کردند و در زیرزمین منزل مسکونی خود در این شهر، مکانی را به‏‌عنوان عبادت‏گاه مسیحیان تأسیس نمودند. خداوند خدمت برادر سودمند را در مشهد برکت داد، و تعداد زیادی توسط ایشان به خداوندی عیسی ایمان آوردند. ایشان با وجود بیماری واریس پا، با دوچرخه به نقاط مختلف شهر می‌رفتند و با افراد ملاقات کرده، آنها را شبانی می‏نمودند.
مسح روحانی و خدمت پرثمر برادر سودند سبب گردید که ایشان در زمان نظارت اسقف هایک هوسپیان، شهید محترم کلیساهای ایران، در سال ۱۹۸۸ به مقام کشیشی دستگزاری ‏شوند.
در طول خدمت شبانی کشیش سودمند در مشهد، ایشان، خانواده‌شان و نیز اعضای کلیسا متحمل جفاهای زیادی شدند که در نهایت به‏ بسته شدنِ کلیسای زیرزمینی مشهد منجر گردید. ایشان و نیز دیگر ایمانداران شهر مشهد بارها از طرف مقامات امنیتی بازداشت شدند و مورد تهدید، بازجویی و شکنجه‏های روحی و روانی قرار گرفتند.
برادر سودمند پس از بسته شدن محل عبادت‏گاه، به علت اشتیاقی که برای خدمت داشتند کماکان اعضای کلیسا را به‏صورت خصوصی شبانی می‌کردند و تعلیم می‏دادند. وقتی مقامات امنیتی دیدند نتوانسته‌اند خدمت برادر سودمند را متوقف کنند، بر شدت جفاها علیه ایشان افزودند و در اکتبر سال ۱۹۹۰ به مدت یک ماه ایشان را در سخت‏ترین شرایط در یک سلول انفرادی در زندان مشهد تحت بازجویی و شکنجه قرار دادند. ایشان در پی اصرار زیاد نمایندگان هیئت کشیشان شورای کلیسا و برادر ادوارد هوسپیان، با ارائۀ سند ملک شخصی به‏مدت تقریباً دو هفته از زندان مرخص ‏شدند. نظر به اینکه پرونده سنگینی در مشهد برای برادر سودمند تشکیل شده بود، از طرف شهید اسقف هایک هوسپیان به ایشان پیشنهاد شد که بهتر است برای حفظ جان‌شان  از کشور خارج شوند. پاسخ شهید سودمند این بود:
"من به پیروی از الگوی شبان اعظم گله، عیسی مسیح خداوند، حاضرم جان خود را برای گوسفندان فدا کنم. فرار من از این جفاها باعث تضعیف و دلسردی گلۀ خدا خواهد شد و من به هیچ وجه نمی‏خواهم نمونۀ بدی برای آنها از خود باقی بگذارم. پس حاضرم دوباره به‏زندان بروم و در صورت لزوم جانم را نیز فدا کنم."
پس از پایان آن دو هفته، ایشان را دوباره به زندان فرا خواندند و در این مدت تنها یک بار به ایشان اجازۀ ملاقات با ‏خانواده داده شد. سرانجام پس از دو هفته که خبری از ایشان نبود، توسط کشیش روبیک هوسپیان که برای تحقیقات در مورد تصمیم نهایی دادگاه به مشهد رفته بود، به کلیسا خبر داده شد که برادر سودمند در روز سوم دسامبر ۱۹۹۰ به حکم قاضی دادگاه ویژۀ روحانیت ‏اعدام شده‌اند.
نه خانواده و نه هیچ‏یک از دوستان و همکارانِ ایشان اجازه نیافتند قبل از شهادت برادر سودمند برای آخرین بار ایشان را ببینند یا وصیت‌شان را بشنوند. همچنین مقامات از تحویل دادن جسد ایشان به خانواده، اجازه تدفین و اجازه نصب سنگ قبر یا حتی یک صلیب بر مزار ایشان خودداری کردند.
کلیسای مشهد بعد از شهادت برادر سودمند به حیات خود ادامه داد و مدتی بعد کشیش محمد جلیل سپهر شبانی کلیسای خانگی را بر ‏عهده گرفت.
 در پایان دربارۀ شخصیت اخلاقی کشیش حسین سودمند باید گفت که ایشان شخص بسیار وقف شده‌ای بود. عشق به مسیح و خدمت به او برای ایشان بر هر چیز دیگری مقدم بود. کشیش سودمند تحت هیچ شرایطی به مسیح خیانت نکرد، بلکه شجاعانه صلیب خود را برداشته نفس خود را انکار نمود تا از خداوند محبوبش پیروی کند. برادر سودمند شخصی عمیق در کلام خدا بود و تعالیم او تأثیر بسیار خوبی بر ایمانداران مشهد که در نقاط مختلف دنیا پراکنده هستند قرار داده است.
ایشان همچنین برای خواهر مهتاب همسری بسیار دلسوز و فهیم بودند، شرایط روحی و عاطفی او را خیلی خوب درک می‏کردند، و تا پایان عمر این زن نابینا را با مهربانی خدمت نمودند. پدر بسیار پرمحبتی نیز برای فرزندانشان بودند و آنها را در مسیر کلام خدا و زندگی مسیحی تربیت کردند.
تأثیر زندگی و شهادت ایشان را بخوبی می‌توان در فرزندان‌شان شاهد بود، و آنها هر کدام به‏نحوی در یک خدمت بخصوص می‏درخشند.
یاد ایشان و دیگر شهدای کلیسای ایران همیشه در تاریخ کلیسای ایران باقی خواهد ماند.



No comments:

Post a Comment

Note: Only a member of this blog may post a comment.