حسام طوسی

Wednesday, April 23, 2014

روایت زندانی بند ٣۵٠ دادستان دستورش را داده، به سر و صورتشان بزنيد

1907292_550321115086352_4192118022757375085_n
حدود يک هفته از يورش ماموران گارد ويژه به زندانيان بند ٣۵٠، که “پنج شنبه سياه” ناميده شد، گذشته و هر روز ابعاد جديدى از اين يورش توسط زندانيان افشا مى شود.
در حاليکه مسئولان زندان مجهز به همه پشتيبانى سايبرى جمهورى اسلامى ايران، به تکذيب يورش و حتى مظلوميت نيروى گارد زندان مى پردازند، گروهى از زندانيان اتاق ١ بند ٣۵٠، تاکيد دارند که طبق شرح زير، يورش از قبل برنامه ريزى شده بود. اين زندانيان شهادت داده اند  که خود شنيده اند حاج ناصر، افسر جانشين اوين، در دستور حمله به زندانيان، گفته است: “دادستان دستورش را داده، هر کسى مقاومت کرد به سر و صورتش بزنيد.”
متن کامل اين نامه که توسط “کمپين صلح فعالان در تبعيد” منتشر مى شود، به شرح زير است:
حدود ساعت ١٠.٣٠ صبح روز پنج شنبه مورخ ۹٣/١/٢٨، در حالى که زندانيان اتاق ١ سرگرم رسيدگى به کارهاى شخصى خود بودند، ناگهان ۵ نفر از ماموران لباس شخصى حفاظت اوين وارد اتاق شدند و اعلام بازرسى کردند. ما مطابق بازرسى گذشته در اعتراض به تخريب و سرقت اموال شخصى مان و از آنجا که از پيگيريهاى مکرر پاسخ دريافت نکرده بوديم، از خروج از اتاق خوددارى کرديم.
در اين هنگام چند تن از افراد اتاق با لحنى ملايم و منطقى براى ماموران علت عدم تمکين به ترک اتاق را شرح دادند. در واقع ما خواستار آن بوديم که با عدم اعتمادى که وجود دارد، و نيز با نبود اطمينان از سرنوشت اموال و لوازم شخصى مان در خلال بازرسى، اين بازرسى در حضور ما انجام گيرد.
پس از حدود يک ساعت گفتگو با ماموران بازرسى زندان، گويا بنا بر دستورى که از قبل به آنها داده شده بود، بى اعتنا به صحبتهاى ما، بر ترک تمامى افراد جز مسئول اتاق اصرار کردند.
در اين اثنا، قبادى رئيس حفاظت زندان اوين همراه با تعدادى ديگر با کفش وارد اتاق شد و همان اعتراض پيشين و شرح اقلام مفقودى در بازرسى هاى گذشته از طرف غلامرضا خسروى، مسئول اتاق به وى توضيح داده شد.
قبادى بى تفاوت نسبت به گفته هاى خسروى، چند مرتبه اخطار به برخورد کرد تا اينکه حدود ساعت ١٢ ظهر به شکل بهت آورى دستور ورود گارد به اتاق را صادر کرد.
ما در زير باتوم هاى حدود ١۵ نفر گارد و با ضرب و شتم و فحاشى بى سابقه وحشيانه اى به بيرون اتاق کشيده شديم. قرآنى که در دست غلامرضا خسروى بود در زير پاى سربازان چندبار لگد مال شد اما آنان بى توجه به اين موضوع تنها دستور قبادى را که ناظر بر اين اقدام بود را پيش مى بردند.
در راهروى منتهى به درب خروج بند، تک تک ما به زور، دستبند و چشم بند زدند و با ضربات بى امان باتوم به سر و صورت و بدن هايمان، ما را به بيرون بند منتقل کردند.
صداى حاج ناصر، افسر جانشين و معروف اوين را شنيدم که به سربازان مى گفت: “دادستان دستورش را داده، هر کسى مقاومت کرد به سر و صورتش بزنيد.”
من از زير چشم بند توانستم رشيدى، رئيس زندان اوين و مومنى معاون او را ببينم.
در طول پله ها که بالا مى رفتيم، صداى ديگر هم بنديان را که بيرون بودند، مى شنيديم که پشت درهاى هواخورى زندان که توسط نيروهاى زندان بسته شده بود، تجمع کرده و شعار “مرگ بر ديکتاتور” سر مى دادند.
نمى دانستيم کجا قرار است ما را ببرند تا اينکه در راهروى افسرنگهبانى، صداى برخى از دوستان از اتاق ٣ را شنيديم و متعجب شديم که چطور دارند آنها را هم منتقل مى کنند. موضوع اين بود که بعد از امتناع افراد اتاق ٣ از ترک اتاق، ماموران زندان بازرسى کامل در حضور آنها انجام دادند و کار که تمام شده بود در لحظه آخر قبادى دستور حمله گارد به آن اتاق را صادر کرده بود.
ما را سوار مينى بوس کردند و با دستور قبادى و مومنى، با ضربات پى در پى باتوم و هتک حرمت و الفاظ رکيک، تحت فشار قرار دادند. بعد معلوم شد که قرار است به انفرادى ٢۴٠ منتقل شويم. در افسر نگهبانى ٢۴٠ ما را روى زمين خواباندند و سرهايمان را تراشيدند و با کتک و فحاشى به داخل سلول انداختند.
تا نيم ساعت با دستبند و چشم بند در داخل سلول بودم، در حالى که هيچ حدسى در مورد آنچه برايم قرار است اتفاق بيفتد، نمى دادم.
چند لحظه بعد مومنى وارد سلولم شد و چشم بند و دستبندم را باز کرد و به من گفت: “حالا ديگر سرباز را مى زنى…” و بعد با خنده اى هيستريک آنجا را ترک گفت.
همه بند شاهدند که اتاق ١ و ٣ هيچگونه بى احترامى و بى حرمتى به مسئولان زندان نکردند و اين آنان بودند که با گارد و باتوم وحشيانه هجوم آوردند و همه چيز را نابود کردند و بر صورت و سر و بدن هايمان زده و فحاشى کردند.
فعالان در تبعيد

No comments:

Post a Comment

Note: Only a member of this blog may post a comment.