Hesam Attarzadeh

Friday, May 9, 2014

یکی از زندانیان سیاسی اوین، یکی از آن‌ها که رفت و نیامد


 کمتر از یکسال از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ گذشته بود. هنوز داغ سهراب، ندا، محسن و ده‌ها کشته دیگر اعتراضات آن سال تازه بود که خبری تلخ رسید: پنج زندانی سیاسی اعدام شدند؛ فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان. در میان این پنج اسم، نام فرزاد به واسطه نامه‌هایش بیشتر می‌درخشید. دست نوشته‌های او از زندان، تمام زندگیش را از رنجی که از کودکی تا لحظه مرگ برده بود، پیش روی ما می‌گذارد؛ در این مطلب فرزاد را همراه با گزیده‌هایی از نامه‌هایش به شما معرفی می‌کنیم.
پویا جهاندار که مدتی هم بند فرزاد بود، در این رابطه می‌گوید: «به نظر من ساده‌ترین کاری که بتوان با آن فرزاد را شناخت، خواندن نامه‌هایش است، لطافتی که در نامه‌هایش وجود دارد در شخصیتش هم وجود داشت، انسان دردمند و دغدغه‌مندی بود، مقدار پولی که داشت را با زندانیان محتاج تقسیم می‌کرد. آن شخصیت با اتهام اقدام مسلحانه سازگاری نداشت، بسیار شکنجه‌اش کردند تا اعتراف کند، شکنجه‌هایی مانند نگهداریش در اتاقی که حتی نمی‌توانست در آن دراز بکشد و باید سرپا می‌ماند، حتی در ملاقات‌هایش همیشه بازجویی مسلط به زبان کردی حاضر بود اما فرزاد مقاوم بود، آنقدر که ماموران هم تحسینش می‌کردند. به او اتهام تجزیه طلبی زدند اما از کسی که قلبش را می‌خواست به کودکی هدیه دهد، کودکی در دامنه‌های سبلان یا  در کویر، عشق به ایران را می‌توان دریافت.»
فرزاد در سال ۱۳۵۴ در کامیاران استان کردستان متولد شد. دوران کودکیش با جنگ گره خورده بود: «کودکی من (و نسل ما)  تاثیرات عمیقی بر همه وجوه زندگیمان گذاشته است. من شعری از کودکی‌ام به یاد ندارم. اصلا شعری به ما یاد ندادند. باور کن نگذاشتند کودکی کنیم، کودکی من با بوی سرب و گلوله و رگبار تفنگ آغاز شد.»
می‌خواست کودکی کند، می‌خواست رویاهای کودکی در وجودش تازه بماند، پس معلم شد. می‌گفت: «هنوز در سی و چند سالگی دوست دارم بازی‌های کودکانه انجام دهم. شاید به همین دلیل باشد که این‌قدر از بازی با بچه‌ها لذت می‌برم و هنوز آرزو دارم باز فرصتی پیش آید تا پای ثابت حلقه عمو زنجیر باف و گرگم به هوای کودکان شوم.»
عضو انجمن صنفی فرهنگیان و انجمن زیست محیطی ئاسک (آهو) بود و با نام مستعار «سیامند» در ماهنامه فرهنگی آموزشی رویان قلم می‌زد. دغدغه حقوق زنان را داشت، از زندان به کمپین «یک میلیون امضا برای برابری» پیوست و نوشت: «اکنون به پاس تحمل هزاران سال رنج و نابرابری‌های زن بودن، به پاس هزاران خاطره و رویای ناتمام، با یک امضا به کمپین برابری برای زنان می‌پیوندم، یک امضا به پاس زن بودن و زن ماندنتان».
فرزاد پیگیر مسائل قومی بود؛ کرد‌ها را مردمانی "مظلوم" می‌دانست که به "زندگی مسالمت آمیز و نفی خشونت" اعتقاد دارند: «حکایت ما؛ نگاهی واقع بینانه به کرد و کردستان در ادبیات متداول سیاسی حاکمیت ایران، متأسفانه همواره تداعی گرکلماتی چون تجزیه طلب، ضد انقلاب و (منطقه‌ای) امنیتی است. تو گویی که این دو واژه مهمان ناخوانده‌ای هستند و با کلیت این سرزمین قرابتی ندارند. محرومیت از بسیاری از حقوق اولیه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و توسعه نیافتگی دیرینه این استان که حاصلی جز فقر، بیکاری و سرخوردگی برای مردم زحمت کش آن نداشته، زمینه ساز شکل گیری برخی نارضایتی‌ها در این استان شده است.»
در مرداد ۱۳۸۵ برای پیگیری مساله درمان بیماری برادرش به تهران آمده بود که به اتهام عضویت در پژاک و مشارکت در چند عملیات بمب گذاری و خرابکارنه دستگیر شد. از شرح شکنجه‌هایش اینگونه می‌نویسد: با صدای شلاقشان که آن را ذوالفقار می‌نامیدند به گوشه‌ای دیگر از دنیا می‌رفتم… با هر ضربه ذوالفقار سال‌ها به عقب بر می‌گشتم، به عهد قاجار به مناره‌ای از سر و گوش و چشم، به دهه هیتلر به عصر تاتار و مغول و بربر و.. باز می‌زدند تا به ابتدای تاریخی که خوانده و نخوانده بودم می‌رسیدم اما باز درد تمامی نداشت. بیهوش می‌شدم و ساعتی بعد در سلولم دوباره به دنیا می‌آمدم. فردا شب باز صدای درد و باز…. یکی می‌زد به خاطر افکارم، دیگری می‌زد به خاطر زبانم، سومی می‌پنداشت که امنیت ملی را به خطر انداخته‌ام، چهارمی می‌زد تا ببیند صدایم به کجای دنیا می‌رسد.»
در جلسه هفت دقیقه‌ای دادگاه فرزاد در شعبه ۳۰ دادگاه انقلاب تهران حتی وکیلش فرصت دفاع قانونی از او را پیدا نکرد. قبل از جلسه دادرسی از کلیه اتهامات مبرا شناخته شد اما با اتهام جدید عضویت در حزب پ.ک.ک به اعدام محکوم شد و این حکم در دیوان عالی کشور تایید گردید. از قاضی پرونده شنید که: «وزارت اطلاعات خواستار اعدام شماست، بروید و آن‌ها را راضی کنید». تقاضای عفو نکرد و نوشت:«آیا من شایسته حکم اعدام بوده‌ام؟ و آیا اینجانب جهت حفظ زندگی خود باید تقاضای عفو نمایم؟ عفو و عذر تقصیر از چه و به که؟ آیا آنانی که حتی قانون مکتوب خود را به کرات زیر پا گذاشته و به قانون نانوشته و خودسرانه خود حکم به شکنجه و اعدام می‌دهند، در این راه با دست و دلبازی تمام زندگی بخشش می‌کنند به درخواست عفو مستحق‌تر نیستند؟»
زندانی بند ۲۰۹ اوین بود و اینگونه زندانش را توصیف کرد :«غروب‌ها به دلم می‌گویم که من یکی از ده‌ها زندانی سیاسی اوین شده‌ام، یکی از هزاران از آن‌ها که آمدند و رفتند و آن‌ها که آمدند و نرفتند.»
به زندانبانش نامه‌ای نوشت و گفت: «به من نگاه کن تا بدانی فرق من و تو در چیست، من هر روز بر دیوار سلولم دستان دلدارم را و چشمان زیبایش را می‌کشم اما تو هر روز با باتوم دستت انگشتان نقش بسته بر دیوار را می‌شکنی و چشمان منتظرش را در می‌آوری، و دیوار را سیاه می‌کنی.»
 تلاش‌ها برای لغو حکم اعدام فرزاد ادامه داشت، سازمان‌های مختلف برای نجات او بیانیه صادر کردند، اما در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ و در آستانه سالگرد انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ خبر اعدامش به همراه پنج نفر دیگر همه جا را پر کرد. بیانیه‌ها صادر شد، تجمعات محتلف شکل گرفت، فضای شهرهای کردنشین امنیتی شد. میرحسین موسوی در بیانیه‌ای به اعدام پنج زندانی، اعتراض کرد و روند دادرسی و محاکمات را ناعادلانه دانست و این اعدام‌های ناگهانی را در آستانه اولین سالگرد برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، پرسش‌برانگیز عنوان کرد. بسیاری روز اعدام فرزاد را روز معلم نامیدند.
خلیل بهرامیان وکیل کمانگر و سه اعدام‌شده دیگر، پس از اجرای حکم گفت:«قاضی پرونده حرف‌های کمانگر و من را نشنید و من معتقدم کمانگر صددرصد بی‌گناه بود و حتی عضو گروه پ.ک.ک هم نبود اصلاً نه عضو بود نه هوادار بود اصلاً شخصیتی نبود که اهل این برنامه‌ها باشد».
کار از کار اما گذشته بود. رویای دوباره دیدن شبی پرستاره برایش محقق نشد. فرزاد در نامه‌ای به محسنی اژه‌ای نوشته بود قلبش را به کودکی هدیه کنند: «امروز که قرار است زندگی را از من بگیرند با عشق به همنوعانم  تصمیم گرفته‌ام اعضای بدنم را به بیمارانی که مرگ من می‌تواند به آن‌ها زندگی ببخشد هدیه کنم و قلبم را با همه عشق و مهری که در آن است به کودکی هدیه نمایم. فرقی نمی‌کند که کجا باشد بر ساحل کارون یا دامنه سبلان یا در حاشیه کویر شرق و یا کودکی که طلوع خورشید را از زاگرس به نظاره می‌نشیند، فقط قلب یاغی و بی‌قرارم در سینه کودکی بتپد که یاغی‌تر از من آرزوهای کودکی‌اش را شب‌ها با ماه وستاره در میان بگذارد و آن‌ها را چون شاهدی بگیرد تا در بزرگسالی به رویاهای کودکی‌اش خیانت نکند.»
قلبش اما در سینه هیچ کودکی نتپید، حتی هرگز نشانی هم از مزارش داده نشد.
«من عاقبت از اینجا خواهم رفت.
پروانه‌ای که با شب می‌رفت،
این فال را برای دلم دید….»
نامه‌های فرزاد کمانگر را از اینجا می‌توانید بخوانید.
منبع : توانا


ده‌ سال حبس و هزار ضربه شلاق برای وبلاگ نویس عربستانی

رئیف بدوی، وبلاگ نویس عربستانی به اتهام به راه انداختن بحث اینترنتی در باره سیاست و اسلام در عربستان سعودی به هزار ضربه شلاق و ده سال حبس محکوم شده است. سازمان های حقوق بشری رای دادگاه را نقض حقوق بشر خواندند.
Raif Badawi SCHLECHTE QUALITÄT
در ماه ژوئیه سال گذشته میلادی رئیف بدوی، وبلاگ نویس عربستانی در دادگاه اول به هفت سال زندان و ۶۰۰ ضربه شلاق محکوم شده بود. اتهام او اهانت به اسلام بود.

اکنون دادگاه تجدیدنظر در شهر ساحلی جده درجه محکومیت را بالا برده است. قاضی دادگاه روز پنج‌شنبه (۱۸ اردیبهشت / ۸ مه) این وبلاگ نویس را به ۱۰ سال زندان و هزار ضربه شلاق محکوم کرد. رئیف بدوی همچنین مجبور است برای این اهانت جریمه‌ای معادل ۲۰۰ هزار یورو به دادگاه بپردازد.

اتهام رئیف بدوی

رئیف بدوی، وبلاگ نویس عربستانی متهم شده بود که در اینترنت بحثی را برانگیخته است در باره رابطه سیاست و دین در عربستان سعودی. او در سال ۲۰۰۸ "شبکه لیبرال‌های آزاد عربستان سعودی" را تاسیس کرد و همین امر سبب شد که زیرنظر نهاهای محافظه‌کار در عربستان سعودی قرار گیرد.

بدوی چندین بار توسط پلیس عقیدتی عربستان دستگیر شد. در سال ۲۰۰۹ حق سفر از او گرفته شد و حساب‌های بانکی‌اش نیز مسدود شدند. دلیل این احکام مقاله‌ای از او بود که در آن شورای نگهبان عربستان متهم به نقض حقوق بشر شده بود.

قوه قضائیه عربستان در سال ۲۰۱۱ او را متهم کرد که به فقهای این کشور توهین کرده و ارزش‌های اسلامی را نمی‌پذیرد. عبدالرحمان البارک، یکی از مراجع دینی این کشور نیز در ماه مارس ۲۰۱۲ او را به ارتداد محکوم کرد.

عبدالرحمان البارک گفت که بدوی مسلمانان، مسیحیان، یهودیان و بی‌دینان را برابر دانسته است. وی ادامه داد که این نظر بدوی نباید بدون پاسخ بماند و او باید "همان گونه که حقش است، محکوم و به سزای اعمالش برسد."

این وبلاگ‌نویس اما از این اتهام‌ها هراسی به دل راه نداد و هفتم ماه مه ۲۰۱۲ را "روز لیبرال‌های عربستان سعودی" نامید. خواست او مخالفت عمومی در این روز با سیاسی شدن اسلام بود.

این اقدام رئیف بدوی سبب خشم نهادهای عربستانی شد. او در هفدهم ژوئن سال ۲۰۱۲ دستگیر شد و ماموران وب‌سایتی را که به راه انداخته بود بستند. همسر و سه فرزند او به بیروت گریختند. در روزهای پایانی ماه دسامبر سال ۲۰۱۲ محاکمه او آغاز شد.

نهادهای عربستان رئیف بدوی را به ارتداد متهم کردند. در صورت تایید این اتهام او به مرگ محکوم می‌شد. او اما در جلسات دادگاه با بیان سه باره شهادت اعلام کرد که به دین اسلام اعتقاد داشته و دارد.

انتقاد سازمان‌های حقوق بشری

دادگاه تجدیدنظر روز پنج‌شنبه (۱۸ اردیبهشت / ۸ مه) به هنگام اعلام حکم دادگاه اعلام کرد در این امر شکی نیست که بدوی یک وب سایت اینترنتی غیرقانونی به راه انداخته و به پخش تفکرات لیبرالی مشغول بوده است.

سازمان‌های حقوق بشری به شدت به این حکم دادگاه تجدیدنظر عربستان انتقاد کردند. فیلیپ لوتر، رئیس بخش خاورمیانه سازمان عفو بین‌الملل در این باره گفت: «او یک زندانی سیاسی است که هیچ خطایی مرتکب نشده و از راه صلح‌آمیز و از حق آزادی بیان استفاده کرده است.»

رئیس بخش خاورمیانه سازمان عفو بین‌الملل به همین دلیل خواستار آزادی هرچه زودتر رئیف بدوی از زندان شد.

Thursday, May 8, 2014





فرخ‌رو پارسا؛ 35 سال پیش در این روز و به حکم صادق خلخالی هم اعدام و هم تیرباران شد.
او نخستین نماینده زن در مجلس شورای ملی، نخستین مدیرکل زن و نخستین وزیر زن در ایران بود.
فرخ‌رو پارسا به عنوان یکی از فعالان حقوق زنان و کودکان در ایران و وزیر آموزش و پرورش، منشاء خدمات بی‌سابقه‌ای در راه تساوی حقوق زن و مرد و آموزش و پرورش مدرن در ایران شد.
اما خدمات او پس از انقلاب اسلامی، توسط صادق خلخالی و دیگر انقلابیون به خیانت تعبیر و خودش مفسد فی‌الارض شناخته شد.
خانم پارسا را برای تحقیرش با پری بلنده و یک قاچاقچی خرده‌پای مواد مخدر به نام علی شجاعی اعدام کردند.
شرح اعدام فرخ‌رو پارسا، آخرین صحنه تکان دهنده سرنوشت او بود:
«پری بلنده اندامی کشیده و بلند و موزون داشت و یک سر و گردن از مأمورین اجرای اعدام و میرغضب‌های خود بلندتر می‌نمود. پری چادر نمازی بر سر داشت. گونی کهنه‌ای را آوردند و بر سر و روی او انداختند. گونی کوتاه بود و قسمتی از ساق و مچ پای موزون پری از زیر چادر و گونی بیرون افتاده بود. گونی دیگری را آوردند و به بلندای پاهای او کشیدند و با طناب دور آن را بستند و به سرعت طناب پیچ‌اش کردند و طنابی بر گردن او انداختند و سر طناب را به درخت بستند و چون گوسفندی که بر درخت آویزان می‌کنند تا آن را سلاخی و قربانی کنند، طناب دار را بالا کشیدند.
گونی کهنه و کثیف و چرک‌آلود دیگری را آوردند و این بار فرخ‌رو پارسا را به زور در گونی کردند و برای آن که دست و پایی نزند، طنابی را بر پاهای او بستند و طناب دیگری را از روی گونی به دور گردن او پیچیدند و او را به درخت اعدام آویزان کردند. طناب دار را که بالا کشیدند، طناب پاره شد و فرخ‌رو پارسا، در فاصله یک متری به زمین افتاد. حالا دیگر به کلی از حال رفته و بی‌هوش شده بود. طناب را از سر و رو و بدن او باز کردند و او را به داخل حیاط بردند و در کنار حوض کثیف و آب خزه گرفته‌ای مشتی آب بر سر و روی او زدند و مجددا او را به هوش آوردند.
خانم پارسا که به هوش آمد نفسی به راحتی کشید. تصور می‌کرد با پاره شدن طناب بی‌گناهی او نیز به اثبات رسیده و مورد لطف خداوندی قرار گرفته است. کمی آرام گرفته بود و دیگر گریه و زاری و ناله هم نمی‌کرد. پس از گذشت نزدیک به یک ربع ساعت مجددا او را به محل قتلگاه بردند. کارش به جنگ تن به تن کشیده بود. این بار سیم قطور و مقاوم بکسل آوردند و به بالای درخت بستند و سپس سیم دار را بر گردن‌اش انداختند و چند جعبه خالی پپسی را زیر پای او گذاردند و دقایقی بعد یکی از دژخیمان مرگ لگد محکمی به جعبه‌ها زد و جعبه‌ها را از زیر پای خانم پارسا به گوشه‌ای پرتاب کرد.
ساعت یک و نیم صبح روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ بود. سه تیر خلاص بر پیکر بی‌جان وی شلیک شد.»
روزنامه کیهان در شماره همان روز خود نوشت: «ساعت یک و نیم بامداد امروز فرخ‌رو پارسا تیرباران شد. مرده‌شوی‌ها از شستن جسد وی خودداری کردند زیرا وی به نام مفسد فی‌الارض اعدام شده بود. زنان خانواده بودند که پیکر وی را شستند و دیدند که سه تیر به زیر سینه‌اش اصابت کرده و از پشت بدنش خارج شده است.»
فرخ‌رو پارسا در وصیت‌نامه خود گفته بود: «من خودم پزشک هستم و می‌دانم مرگ لحظه‌ای بیش نیست. با روی باز به استقبال مرگ می‌روم و حاضر نیستم برای چند صباحی زنده ماندن و زندگی چادر به سر کنم و 50 سال تلاش در راه آزادی و تساوی حقوق زن و مرد را با چند کلمه پشیمانم، نقش بر آب سازم. من هرگز حاضر نیستم نه چادر به سر کنم و نه یک قدم به عقب برگردم.»

ار فیسبوک آرش بهمن

شناسایی بیش از ۱۵۰ زندانی محکوم به اعدام


  نهاد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در گزارش سالانه خود با ارائه لیستی از زندانیان محکوم به اعدام برای نخستین بار اسامی بیش از ۱۵۰ زندانی محکوم به اعدام را منتشر کرد.
مشروح این گزارش در طی روزهای آتی در ارگان خبری این تشکل منتشر خواهد شد، پس ار روی کار آمد دولت جدید در ایران و تا پایان سال ۱۳۹۲، نزدیک به ۴۷۰ نفر در ایران اعدام شدند که در نوع خود کم نظیر بوده است.
در بخش اعدام گزارش سالانه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران آمده است از اتهام ۲۹% اعدام شدگان و از هویت جنسی نیمی از آنها اطلاعی در دست نیست و هم چنین قوه قضائیه نیمی از اعدام ها را نیز مخفیانه اجرا کرده که این نشان میدهد دستگاه قضایی در روند اعدام ها تا چه میزان غیر شفاف عمل نموده است. طبق این گزارش سرانه اعدام در ایران ۲۴ درصد افزایش داشته است و از ۱۱۵ هزار نفر، یک نفر در ایران اعدام شده است.
اسامی ۱۵۷ تن از زندانیان محکوم به اعدام به قرار زیر است:

اعتراض صنفی کارگران در سیمان دشتستان


 کارگران کارخانه سیمان دشتستان از دو روز پیش (۱۵ اردیبهشت) به منظور پیگیری مطالبات صنفی خود از خوردن غذا در کارخانه خودداری کرده‌اند.
به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)،یکی از کارگران کارخانه «سیمان دشتستان» از اعتراض صنفی حدود ۴۰۰ نفر از کارگران این کارحانه در واکنش به محقق نشدن بخشی از مطالبات صنفی خبر داد.
«محمد اسماعیل محمد صالحی» با اعلام این خبر  مدعی شد: کارگران کارخانه سیمان دشتستان از دو روز پیش (۱۵ اردیبهشت) به منظور پیگیری مطالبات صنفی خود از خوردن غذا در کارخانه خودداری کرده‌اند.
این کارگر مشکلات سیمان دشتستان را ناشی از مشکلات مدیریتی عنوان کرد و درباره مطالبات همکارانش گفت: مهم‌ترین خواسته کارگران این کارخانه موضوع تغییر عنوان شغلی در قرار دادهای کار است که باعث محرومیت کارگران از مزایای قانونی شده است.
او با ذکر مثالی گفت: درج عنوان شغلی در قرار داد کار کارگران متخصصی که در بخشهای مکانیک، برق واپراتور فعالیت می‌کنند به عنوان شغلی «بسته بند» تغییر یافته است که این موضوع در حقوق وسایر مزایاهای قانونی تاثیر بسزایی دارد.
محمد صالحی، کاهش اضافه کاری، حق شیفت وتغییر آن را از دیگر مطالبات کارگران سیمان دشتستان دانست و اظهار داشت: موضوع دیگیری که برای کارگران این کارخانه حائز اهمیت است محاسبه پاداش تولید بر اساس تولید «کلینکر (میزان تولید)» است که گفته می‌شود این پاداش‌ها باید بر اساس فروش کلینکر محاسبه شود.

کشته شدن یک کولبر در مرزهای غربی


– یک کولبر کرد بنام صلاح ویسی در روستای بزمیراباد با شلیک مستقیم گلوله نیروهای مرزبانی کشته شد.
، صلاح ویسی فرزند عزیز ویسی ساکن شهرستان جوانرود طی روز چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت در روستای «بزمیراباد» شهرستان «ثلاث باباجانی» مورد شلیک مستقیم گلوله قرار گرفت و کشته شد.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «وی به احتمال قوی هنگام کشته شدن درحال قاچاق گازوئیل برای امرار معاش خانواده‌اش بوده است.»
گفتنی است، سالانه تعداد زیادی از کولبران و کاسبکاران که بدلیل فقر در مناطق مرزی به این کار رو آورده‌اند هنگام عبور از مرز کشته می‌شوند.
 گزارشگران هرانا

اعتصاب غذای دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا همدان در اعتراض به مشکلات صنفی

شماری از دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا همدان روز دوشنبه در اعتراض به مشکلات صنفی در این دانشگاه اعتصاب غذا کردند.
دانشجویان معترض خواستار برطرف شدن مشکلات صنفی در دانشگاه بوعلی سینا همدان بودند.
در همین زمینه یکی از دانشجویان این دانشگاه به دانشجونیوز گفته است که «مشکلات مدیریتی»، «غذای نا مناسب»، «وضعیت بد خوابگاهی» و «مدیریت امنیتی دانشگاه» از جمله مواردی بوده است که دانشجویان به آن اعتراض کرده اند.
اعتراض دانشجویان امروز هم با جمع آوری غذا برای نیازمندان ادامه پیدا کرده است.
اخبار و تصاویر تکمیلی به زودی منتشر خواهد شد.
boalisina
boalietesab

Tuesday, May 6, 2014

بی‌خبری از کاوه دارالشفاء پس از بازداشت


 با وجود گذشت ۱۰ روز از بازداشت کاوه دارالشفاء، که در پی حوادث پنج‌شنبه سیاه اوین بازداشت شد، از وی هیچ اطلاعی در دست نیست.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، درپی حوادث ۲۸ فروردین ماه بند ۳۵۰ اوین (پنج‌شنبه سیاه) و ضرب و شتم زندانیان سیاسی و انتقال ایشان به سلول انفرادی، کاوه دارالشفاء برادر یکی از زندانیان سیاسی بند مزبور به نام یاشار دارالشفاء در تاریخ ۵ اردیبهشت ماه بازداشت و تا امروز هیچ اطلاعی از وضعیت وی در دست نیست.
یکی از نزدیکان وی به گزارشگر هرانا گفت: «کاوه دارالشفا برادر یاشار دارالشفا، دانشجوی چپ زندانی، شنبه شب گذشته (در شب پیش از برگزاری تجمع مقابل دادستانی تهران) با مراجعه ماموران امنیتی به منزلش بازداشت شد.»
گفتنی است، بازداشت وی در حالی اتفاق افتاده است که خانواده زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ که در حوادث روز پنج شنبه آخر فروردین ماه آسیب دیده بودند، در اعتراض به ضرب و شتم و انتقال تعدادی از زندانیان به سلول انفرادی تجمعاتی را مقابل نهاد ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و دادستانی تهران برگزار کرده بودند و قصد برگزاری مجدد تجمع در برابر دادستانی تهران به منظور پیگیری مطالباتشان را داشتند که با مراجعه ماموران امنیتی به منزل تنی چند از خانواده‌ها و تماس تلفنی با دیگر خانواده‌ها، این تجمع لغو شد.
کاوه دارالشفا فعال دانشجویی دهه ۷۰ دانشگاه تهران در تنها تماس تلفنی که پس از بازداشت با خانواده‌اش داشته از انتقال خود به بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات در زندان اوین خبر داده است.
وی که از فعالان چپ می‌باشد، پیش‌تر در سال ۸۸ نیز به همراه برادر و مادرش تحت بازداشت قرار گرفت که در ‌‌نهایت پس از تحمل ۱۶ روز حبس انفرادی با تبریه از اتهامات وارده، آزاد شد.
با وجود بازگشت آخرین گروه از زندانیان انتقال داده شده به سلول انفرادی به بند ۳۵۰، به نظر می‌رسد تبعات این حادثه همچنان دامن گیر خانواده‌های آن‌ها است.

محکومیت علی کرمی «درویش گنابادی» به سه سال حبس تعزیری


 علی کرمی یکی از دراویش طریقت نعمت اللهی گنابادی در دادگاه انقلاب تهران به سه سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش مجذوبان نور؛ علی کرمی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ماشاالله محمدزاده به سه سال حبس تعزیری محکوم شد. این محکومیت به اتهام اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی (ماده ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی) برای این درویش گنابادی صادر شده است.
گفتنی‌ست صدور این حکم امنیتی-قضایی در حالی اعلام می‌شود که آقای علی یونسی، مشاور رییس جمهور در امور اقلیت‌ها و قومیت‌ها، بار‌ها اذعان کرده است در دولت فعلی اساس، آزادی قانونی‌ای است که قانون اساسی برای این شهروندان در نظر گرفته است ولی در این میان دراویش گنابادی قربانی جنگ میان قوه قضاییه و مجریه شده‌اند.
علی کرمی به همراه بیش از ۱۵ تن دیگر از دراویش گنابادی و وکلا و پرسنل سایت مجذوبان نور در شهریور سال ۹۰ در شهر تهران بازداشت و نزدیک به ۱ ماه را در سلول انفرادی بند امنیتی زندان اوین نگهداری و مورد بازجویی قرار گرفت.
لازم به ذکر است از میان افراد بازداشت شده در شهریور ۱۳۹۰، مدیران و پرسنل سایت مجذوبان نور، آقایان (حمید مرادی، فرشید یدالهی، امیر اسلامی، افشین کرمپور، رضا انتصاری، مصطفی دانشجو، امید بهروزی و مصطفی عبدی) همچنان در بند ۳۵۰ اوین در حالی محبوس هستند که در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی در مجموع به بیش از ۶۰ سال حبس تعزیری محکوم شده‌اند.

نسیم اشرفی شهروند بهایی بازداشت شد

– نسیم اشرفی صبح روزجاری جهت اجرای محکومیت یک ساله خود بازداشت شد.
 نسیم اشرفی شهروند بهایی که پیش‌تر حکم یک سال زندان برایش مقرر شده بود، صبح روز جاری بازداشت شد.
یکی از نزدیکان وی که نخواست نامش فاش شود به گزارشگر هرانا گفت: «صبح امروز در حالی که وی جهت انجام آزمایش پزشکی به آزمایشگاه بهار (خیابان امیرآباد) مراجعه کرده بود، توسط مامورین امنیتی دستگیر و جهت اجرای حکم به زندان اوین منتقل گردید.»
نسیم اشرفی در ۲۲ خرداد ماه سال ۱۳۹۲ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه‌ای به اتهام «تبلیغ علیه نظام و عضویت در تشکیلات بهایی» محاکمه و به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
طبق رای دادگاه تجدید نظر استان تهران حکم سه سال حبس تعزیری «نسیم اشرفی» به یک سال حبس تعزیری تقلیل پیدا کرد.
 گزارشگران هرانا

زندانیان بند هفت زندان اوین از آب گرم محرومند

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، از یک هفته پیش تاکنون بدلیل نبود گازوئیل بند ۷ (آموزشگاه) که به زندانیان با جرایم عادی اختصاص دارد و همچنین بند ۲۴۰ که از سلول‌های انفرادی تشکیل شده است، از آب گرم برای استحمام محروم شده‌اند.
یک منبع مطلع که نخواست نامش فاش شود در این خصوص به گزارشگر هرانا گفت: «هر روزه تعداد زیادی از زندانیان بند ۷ و ۲۴۰ بدلیل سرماخوردگی به پزشک مراجعه می‌کنند. بهداری زندان هم بدلیل بالا بودن آمار بیماران و کمبود دارو دیگر به زندانیان سرما خورده قرص نمی‌دهد و به ایشان می‌گوید از محلول آب و نمک استفاده کنند.»
گفتنی است، «آموزشگاه» بزرگ‌ترین بخش از زندان اوین محسوب شده و بیشترین زندانیان این زندان در بند ۷ آموزشگاه نگهداری می‌شوند.

تایید حکم ۱۰ سال حبس حمید بابایی در دادگاه تجدیدنظر


حکم ۱۰ سال حبس حمید بابایی دانشجویی دکترای بلژیک در دادگاه تجدیدنظر به تایید رسیده است.
 حمید بابایی دانشجوی مقطع دکترا و بورسیه دولتی در دانشگاه لی یژ بلژیک، که برای دیدار خانواده به ایران سفر کرده بود، روز ۳۰ آذر ماه سال جاری در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به ۶ سال زندان تعزیری و ۴ سال زندان تعلیقی به اتهام جاسوسی و همکاری با دول متخاصم محکوم شد.
حکم این دانشجوی بورسیه در شعبه ۵۴ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی موحد عینا به تایید رسید.
گفتنی است، حمید بابایی هم‌اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد.
  گزارشگران هرانا

Saturday, May 3, 2014

انتقال بهنام ابراهیم‌زاده به سلول انفرادی بند ۲۰۹ اوین


 بهنام ابراهیم‌زاده فعال کارگری و زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین به سلول انفرادی بند ۲۰۹ منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بهنام ابراهیم‌زاده عصر روز جاری ابتدا از سوی مقامات قضایی به دادسرای شهید مقدس زندان اوین احضار و پس از آن به سلول انفرادی بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات منتل شد.
تا لحظه تنظیم این خبر از دلایل انتقال وی اطلاعی بدست نیامده است.
بهنام ابراهیم‌زاده فعال کارگری که از سوی دادگاه انقلاب به اتهام اجتماع و تبانی به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است و در حال سپری نمودن چهارمین سال بازداشت خود است اواخر هفته گذشته به همراه ۹ تن دیگر از اسیب دیدگان پنج‌شنبه سیاه بند ۳۵۰ پس از تحمل قریب به ۱۵ روز انفرادی از بند ۲۴۰ به بند عمومی زندان اوین بازگشته بود.
بهنام ابراهیم‌زاده در تاریخ ۲۲ خرداد ۸۹ توسط ماموران امنیتی دستگیر شد و در دادگاه انقلاب ابتدا به ۲۰ سال زندان محکوم و حکم وی در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال حبس تعزیری تقلیل یافت.

انتقال ارژنگ داوودی به سلول انفرادی بند ۲۴۰


 ارژنگ داوودی زندانی سیاسی بند ۸ زندان اوین به سلول انفرادی بند ۲۴۰ این زندان منتقل شد.
 ارژنگ داوودی زندانی سیاسی که اخیرا از زندان بندرعباس به تهران بند ۸ زندان اوین که به اتباع خارجی اختصاص دارد منتقل شده است، طی روز شنبه ۱۳ اردیبهشت ماه پس از اینکه از رفتن به دادگاه امتناع کرد، به سلول انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شد.
این زندانی سیاسی سالخورده که در تمام طول محکومیت خود از حق مرخصی محروم بوده است از اوایل تیر ماه سال گذشته از بند ۱۲ زندان رجایی شهر کرج به انفرادیهای بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل و پس از ۱۲۷ روز انفرادی در این بند به زندان بندر عباس تبعید شده است.
گفتنی است، ارژنگ داوودی که محکومیت ۱۰ ساله اول خود را به پایان رسانده تاکنون با پرونده سازی‌های طی دوران محکومیت به ۲۰ سال و ۸ ماه زندان محکوم شده است.
 گزارشگران هرانا

بلاتکلیفی احمد سهرابی پس از دوماه


 باوجود گذشت بیش از دو ماه از بازداشت احمد سهرابی شهروند بلوچ اهل‌سنت وی بصورت بلاتکلیف در زندان نگهداری می‌شود.
 احمد سهرابی ۲۰ ساله که روز سه شنبه ۲۹ بهمن توسط وزارت اطلاعات ایرانشهر بازداشت شد، با گذشت بیش از ۲ ماه هنوز شرایط نامشخصی دارد.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «احمد سهرابی بدون هیچ اتهام مشخصی در بازداشت بسر می‌برد و در آخرین تماس تلفنی در تاریخ ۲۳ فروردین با خانواده خود اعلام کرده که؛ این آخرین تماس من است.»
وزارت اطلاعات همچنین یکبار از خانواده وی خواست که جهت حضور در جلسه دادگاه احمد در زاهدان حاضر شوند. به همین منظور پدربزرگ و برادر وی به محل برگزاری دادگاه رفتند؛ ولی هیچ خبری از احمد سهرابی و جلسه دادگاه نشده است.
گفتنی است، این اتفاق یک روز پس از تلفن این زندانی ۱۹ ساله بلوچ افتاده و باعث نگرانی بستگان وی شده است.
شایان ذکر است پدر احمد سهرابی، مولوی یوسف سهرابی به همراه مولوی عبدالقدوس ملازهی در ۲۱ فروردین ۸۷ با حکم دادگاه انقلاب در زندان مرکزی زاهدان بدار آویخته شدند.
 گزارشگران هرانا