
فرخرو پارسا؛ 35 سال پیش در این روز و به حکم صادق خلخالی هم اعدام و هم تیرباران شد.
او نخستین نماینده زن در مجلس شورای ملی، نخستین مدیرکل زن و نخستین وزیر زن در ایران بود.
فرخرو پارسا به عنوان یکی از فعالان حقوق زنان و کودکان در ایران و وزیر آموزش و پرورش، منشاء خدمات بیسابقهای در راه تساوی حقوق زن و مرد و آموزش و پرورش مدرن در ایران شد.
اما خدمات او پس از انقلاب اسلامی، توسط صادق خلخالی و دیگر انقلابیون به خیانت تعبیر و خودش مفسد فیالارض شناخته شد.
خانم پارسا را برای تحقیرش با پری بلنده و یک قاچاقچی خردهپای مواد مخدر به نام علی شجاعی اعدام کردند.
شرح اعدام فرخرو پارسا، آخرین صحنه تکان دهنده سرنوشت او بود:
«پری بلنده اندامی کشیده و بلند و موزون داشت و یک سر و گردن از مأمورین اجرای اعدام و میرغضبهای خود بلندتر مینمود. پری چادر نمازی بر سر داشت. گونی کهنهای را آوردند و بر سر و روی او انداختند. گونی کوتاه بود و قسمتی از ساق و مچ پای موزون پری از زیر چادر و گونی بیرون افتاده بود. گونی دیگری را آوردند و به بلندای پاهای او کشیدند و با طناب دور آن را بستند و به سرعت طناب پیچاش کردند و طنابی بر گردن او انداختند و سر طناب را به درخت بستند و چون گوسفندی که بر درخت آویزان میکنند تا آن را سلاخی و قربانی کنند، طناب دار را بالا کشیدند.
گونی کهنه و کثیف و چرکآلود دیگری را آوردند و این بار فرخرو پارسا را به زور در گونی کردند و برای آن که دست و پایی نزند، طنابی را بر پاهای او بستند و طناب دیگری را از روی گونی به دور گردن او پیچیدند و او را به درخت اعدام آویزان کردند. طناب دار را که بالا کشیدند، طناب پاره شد و فرخرو پارسا، در فاصله یک متری به زمین افتاد. حالا دیگر به کلی از حال رفته و بیهوش شده بود. طناب را از سر و رو و بدن او باز کردند و او را به داخل حیاط بردند و در کنار حوض کثیف و آب خزه گرفتهای مشتی آب بر سر و روی او زدند و مجددا او را به هوش آوردند.
خانم پارسا که به هوش آمد نفسی به راحتی کشید. تصور میکرد با پاره شدن طناب بیگناهی او نیز به اثبات رسیده و مورد لطف خداوندی قرار گرفته است. کمی آرام گرفته بود و دیگر گریه و زاری و ناله هم نمیکرد. پس از گذشت نزدیک به یک ربع ساعت مجددا او را به محل قتلگاه بردند. کارش به جنگ تن به تن کشیده بود. این بار سیم قطور و مقاوم بکسل آوردند و به بالای درخت بستند و سپس سیم دار را بر گردناش انداختند و چند جعبه خالی پپسی را زیر پای او گذاردند و دقایقی بعد یکی از دژخیمان مرگ لگد محکمی به جعبهها زد و جعبهها را از زیر پای خانم پارسا به گوشهای پرتاب کرد.
ساعت یک و نیم صبح روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ بود. سه تیر خلاص بر پیکر بیجان وی شلیک شد.»
روزنامه کیهان در شماره همان روز خود نوشت: «ساعت یک و نیم بامداد امروز فرخرو پارسا تیرباران شد. مردهشویها از شستن جسد وی خودداری کردند زیرا وی به نام مفسد فیالارض اعدام شده بود. زنان خانواده بودند که پیکر وی را شستند و دیدند که سه تیر به زیر سینهاش اصابت کرده و از پشت بدنش خارج شده است.»
فرخرو پارسا در وصیتنامه خود گفته بود: «من خودم پزشک هستم و میدانم مرگ لحظهای بیش نیست. با روی باز به استقبال مرگ میروم و حاضر نیستم برای چند صباحی زنده ماندن و زندگی چادر به سر کنم و 50 سال تلاش در راه آزادی و تساوی حقوق زن و مرد را با چند کلمه پشیمانم، نقش بر آب سازم. من هرگز حاضر نیستم نه چادر به سر کنم و نه یک قدم به عقب برگردم.»
ار فیسبوک آرش بهمن
No comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.