سه سال از روزی میگذرد که نام «مهسا (ژینا) امینی» به نماد مقاومت، بیداری و فریاد آزادی بدل شد. روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، دختری ۲۲ ساله، بی گناه و بی دفاع، جان خود را در بازداشتگاه گشت ارشاد از دست داد؛ قتلی حکومتی که نه تنها خانوادهاش، بلکه قلب یک ملت را به درد آورد. آنچه در پی آمد، نه فقط اندوه، که انفجاری از خشم، امید، و اراده برای تغییر بود. مردم، به ویژه زنان، در خیابانها فریاد زدند: زن، زندگی، آزادی.
این شعار، که ریشه در جنبشهای کُردی دارد، در ایران به ندای ملی برای عدالت، کرامت انسانی، و رهایی از سلطه بدل شد. مفهومی ساده اما ژرف: زن، نه به عنوان ابزار یا موضوع سرکوب، بلکه به عنوان آغازگر تغییر. زندگی، نه در سایه ترس و سانسور، بلکه در نور امید و انتخاب. و آزادی، نه به مثابه امتیاز، بلکه حقی مسلم برای هر انسان.
در این سه سال، با وجود فشارهای شدید، بازداشتها، سانسور، و اعدامها، صدای جنبش زن، زندگی، آزادی خاموش نشد. در خیابانها، در دانشگاهها، در مدارس، در هنر، در ادبیات، و حتی در تبعید، این صدا ادامه دارد. زنان ایران موهایشان را بریدند، حجاب اجباری را به چالش کشیدند، و در مقابل گلوله ایستادند؛ مردان دوشادوششان فریاد زدند، و جامعه جهانی نیز گوش فرا داد.
در سومین سالگرد این جنبش، گرچه بسیاری از فعالان در زنداناند، خانوادههای دادخواه در سوگ، و رسانهها در خفقان، اما بذر آگاهی در دل مردم ریشه دوانده است. این جنبش نشان داد که آزادی را نمیتوان با سرکوب دفن کرد، و حافظه جمعی را نمیتوان سانسور نمود.
نویسنده با این بیان که یاد مهسا نه تنها یادآور ظلمی آشکار است، بلکه پیمانی است با آیندهای که در آن هیچ زنی به خاطر پوشش اش کشته نمیشود، هیچ انسانی به خاطر طلب آزادی به بند کشیده نمیشود، و هیچ نسلی در ترس رشد نمیکند، سخن خود را به پایان میبرد؛ با امید به روزی که شعار «زن، زندگی، آزادی» نه فقط فریاد اعتراض، بلکه حقیقت جاری زندگی در ایران باشد.
حسام عطارزراده طوسی


No comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.