شش سال حبس تعزیری و ۴ سال حبس تعلیقی حکمی است که قاضی صلواتی، رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برای حمید بابایی، دانشجوی دوره دکترای دانشگاه لیژ بلژیک صادر کرده؛ حکمی که همسر این دانشجو که حالا دیگر زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین است می گوید پاسخ وزارت اطلاعات به رد درخواست همکاری با این وزارتخانه از سوی همسرش است.
کبری پارساجو، همسر حمید بابایی در مصاحبه با “روز” می گوید که او و همسرش برای دیدار خانواده و اقوام به ایران سفر کرده بودندکه همسرش به وزارت اطلاعات احضار شد و از او خواستند با وزارت اطلاعات همکاری کند اما او نپذیرفت و اکنون بیش از ۷ ماه است که زندانی و متهم به همکاری با دول متخاصم شده است.
حمید بابایی و همسرش، از سال ۸۸ دانشجوی دوره دکترا در بلژیک بودند. آنها مرداد ماه امسال برای دیدار با خانواده های خود به ایران بازگشتند وگرفتار شدند. کبری پارساجو در گفت و گو با روزآنلاین می گوید: چطور صحبت از رافت اسلامی می کنند؟ چطور می گویند ایرانیانی که فعالیت سیاسی علیه کشور نداشته اند برگردند و مشکلی متوجه آنها نیست؟ مگر من و همسرم چه کرده بودیم که اینطور زندگی ما را بر هم ریخته و ۶ سال زندان به همسرم داده اند؟ چرا؟ چون او نمی خواست با دستگاه اطلاعاتی همکاری کند و فقط دنبال درس و علم بود؟
متن کامل گفت و گوی کبری پارساجو با روزآنلاین به شرح زیر است:
خانم بابایی، در حال حاضر وضعیت همسرتان به چه صورتی است؟
همسرم در بند ۳۵۰ زندان اوین است و الان نزدیک ۷ ماه شده که او را بدون هیچ دلیلی بازداشت کرده اند واتهاماتی نسبت داده اند که هیچ کدام نه اثبات شده و نه اعترافی وجود دارد و.. الان هم که به دلیل اطلاع رسانی، اجازه ملاقات حضوری به ما نمی دهند.
چه اتهاماتی؟
اتهام ارتباط با دول متخاصم که بابت همین اتهام هم قاضی صلواتی ۶ سال تعزیری و ۴ سال تعلیقی حکم داده.
گفتید به دلیل اطلاع رسانی، اجازه ملاقات حضوری نمی دهند؟
بله. چون به من گفته بودند با رسانه ها صحبت نکن ملاقات حضوری را قطع کرده اند. قبل از دادگاه با همسرم ملاقات حضوری داشتم. در بند ۳۵۰ اینطور است که برای ملاقات حضوری باید از معاون دادستان نامه گرفت ولی وقتی حکم آمد و من شروع کردم به اطلاع رسانی بعد که درخواست ملاقات حضوری دادم معاون دادستان گفت چون با رسانه ها صحبت کرده ای ملاقات حضوری نمی دهیم.
ممکن است بگویید همسرتان چرا و به چه دلیلی بازداشت شد؟
ما حدود سه سال بود که در بلژیک دوره دکترا می خواندیم. در این مدت هم اصلا مسافرت به ایران نداشتیم. تعطیلات را به نحوی در کشورهای دیگر بودیم. چون من با خانواده همسرم مشکل داشتم ایران نمی آمدیم اما همسرم خیلی دلتنگی می کرد و دوست داشت سفری به ایران بکنیم. یک بازه ده روزه ای را در نظر گرفتیم و همسرم بلیط گرفت و آمدیم ایران. به هیچ عنوان تصور هم نمی کردیم چنین اتفاقی بیفتد. برای ده روز آمدیم خانواده هایمان را ببینیم و برویم. ۵ روز بعد از آمدن ما به ایران بود که با یک شماره ناشناسی با موبایل همسرم تماس گرفتند و از او خواستند به در مراجعین وزارت اطلاعات در تهران مراجعه کند. گفتند صحبت هایی داریم. ما پرسیدیم چه صحبتی؟ گفتند سئوال و جواب ساده است. همسرم رفت و از او درباره فعالیت هایش در خارج از کشور پرسیده بودند، مثلا اینکه شما در تحصنی جایی شرکت کرده اید؟ جلو سفارت چند بار شلوغ شده و عده ای شرکت کردند شما هم بودید؟ همسرم گفته بود نه ما نبوده ایم و سرمان به درس گرم است. به همسرم گفته بودند یکسری افرادی هستند که با ما همکاری می کنند و گزارش هایی از فعالیت های گروههای مخالف ایران برای ما تهیه می کنند. در بلژیک قسمت فرانسوی زبان کسی که با ما همکاری میکرده به ایران برگشته و حالا می خواهیم شما جای او با ما همکاری کنید در مقابل ما هم وقتی به ایران برگردید کمک میکنیم شما و خانم تان عضو هیات علمی دانشگاه شوید و.. همسر من موافقت نکرده و گفته بود من در کارهای سیاسی دخالتی ندارم و چنین کاری نمی کنم. بعد برگشت و دیگر تماسی نبود تا وقتی رفتیم فرودگاه، گفتند همسرم ممنوع الخروج است. پرسیدیم چرا؟ گفتند شاید تشابه اسمی باشد، ما اطلاعی نداریم از اداره گذرنامه پی گیری کنید. ما برگشتیم خانه پدر من و به ما از وزارت اطلاعات زنگ زدند و احضار کردند. من و همسرم با هم رفتیم که مرا راه ندادند و بیرون منتظر ماندم. گفتند دو ساعت دیگر همسرتان می آید. من نشستم بیرون و حدود ۵ تا ۶ ساعت گذشت، شب شده بود همسرم نیامد. دوباره سئوال کردم گفتند همسرتان فحش داده و بی ادبی کرده برای همین امشب را اینجا می ماند. فردا ساعت ۸ بیاید دنبال او. صبح ساعت ۸ رفتم و گفتند اورا به زندان اوین منتقل کرده ایم. هر چی پرسیدم گفتند نمی توانیم توضیحی بدهیم. رفتم زندان اوین، گفتند چنین فردی با این مشخصات نداریم. تا ۱۲-۱۳ روز بدین منوال بود و من اصلا نمی دانستم همسرم کجاست. می رفتم اوین می گفتند نیست، می رفتم در وزارت جوابی نمی دادند تا اینکه خودشان تماس گرفتند و خودم را به وزارت اطلاعات احضار کردند.
شما را به چه دلیلی احضار کردند؟ از شما چه می خواستند؟
پرسیدند در بلژیک چه می کنید؟مسافرت می رفتید و می آمدید چه می کردید؟ گفتم نه ما فقط یکبار سال ۸۸ رفتیم و الان آمده ایم. سفر و رفت و آمدی نبوده. الان هم که شما باعث شدید ما پروازمان را از دست بدهیم. گفتند تقصیر همسرت است و ما ترتیبی می دهیم شما با ایشان صحبت کنید و از او بخواهید لجبازی نکند. تا شما هم بتوانید سراغ درس و زندگی تان برگردید.
منظورشان از لجبازی چه بود و دقیقا چه می خواستند؟